به گزارش گلوبایت کتاب به نقل از گاردین، تابستان سال ۲۰۱۴ گروه جهادیهای داعش خود را «دولت اسلامی عراق و داعش» نامیدند؛ گروهی که به نظر شکستناپذیر میآمدند. جنگجویان داعشی به شمال و مرکز عراق نفوذ کردند و «موصل» را که دومین شهر عراق است تحت سلطه خود درآوردند و به سمت مرز عراق با ترکیه پیش رفتند.
نیروهای عراقی با وجود حمایت ارتش آمریکا و تعداد بسیار از دست حملات این گروه تروریستی فرار میکردند. به همین دلیل این گروه تروریستی نام خود را به دولت اسلامی تغییر داد تا بگوید عقایدش مرز نمیشناسد و قصد دارد به جاهای دیگر نیز نفوذ کند. سپس اعلام کردند قصد دارد خلافتی را به رهبری «ابوبکر البغدادی» تشکیل دهند.
زمانی که غربیها اخبار مربوط به داعش را در اخبار دنبال میکردند دختری هجده ساله نیز که برای قربانیان این گروه تروریستی تأسف میخورد و اخبار مربوط به آنان را به دقت دنبال میکرد. «فریده خلف» آرزو داشت معلم شود و در دهکده کوچک «کوچو» با چهار برادر بزرگتر خود و زیر درختان زردآلو فوتبال بازی میکرد. به نظر میآمد خطر داعش از این دهکده بسیار دور است اما خانواده او ایزیدی بودند. ایزیدیها اقلیت ۷۰۰ هزار نفری کردها هستند که به سنتهای قبل از اسلام معتقدند. به همین دلیل به گمان داعش این گروه پرستشکنندگان شیطان هستند و باید از روی زمین محو شوند یا به بردگی گرفته شوند.
کتاب «دختری که داعش را زد» مدارک جمعشده از آن دوران در زندگی «فریده خلف» است که با همکاری «آندریا هافمن»، نویسنده آلمانی به نگارش درآمده است. در فصل اولیه کتاب بدرفتاری داعشیها با «فریده» و دیگر ایزیدیها به صورت یک کابوس و به سرعت رخ میدهد. وقتی داعش به دهکده «کوچو» میرسد از آنها خواست به داعش بپیوندند. وقتی این درخواست را نپذیرفتند مردان و پسران از جمله پدر و برادران «فریده» را به قتل میرسانند و زنان تنها و دخترانی مانند «فریده» و دوستش «اوین» را به زور سوار اتوبوس میکنند. مقصد بازار «رقه» است و این افراد را به عنوان برده جنسی به فروش میرساندند.
«هافمن» در این کتاب مصاحبههایی با «فریده» و در قالب اول شخص انجام میدهد که خواننده را شگفتزده میکند. سرنوشت آنان کاملاً مشخص است. در مقایسه با دختران سیزده و چهارده سالهای که در این بازار به فروش میرسند او و دوست ۲۴ سالهاش پیر به نظر میآیند.
«فریده» در تمام مراحل بردگی خود مقاومت بسیار میکند. میجنگد، فریاد میزند، لگد میزند، بحث میکند و بارها دست به فرار میزند. چند بار دست به خودکشی میزند اما راه فراری از سرنوشت خود ندارد.
دردندهخویی گروه تروریستی داعش در این مصاحبهها به وضوح دیده میشود؛ گروهی که ثابت کرد در برخوردهای افراطی حتی از القاعده و طالبان نیز پیشی گرفته است. سخن گفتن با این گروه درباره انسانیت و بیان دلایل منطقی کاملاً بیفایده است.
موضوعی که «فریده» را بیش از هر چیز دیگر شگفتزده میکند حجم حضور زندگی عادی و هرروزه انسان است. درک این موضوع که خورشید در آن شرایط نیز میتابد برای «فریده» بسیار سخت بود.
نقشه فرار «فریده» توسط خود او کشیده میشود. فراری که برای او بسیار سخت بود. منطقهای که به او به آن فرار کرد پر از قاچاقچیان کردی بود که برای خروج افراد از آن منطقه پول هنگفتی طلب میکردند. داستان تماس با اعضای باقیمانده خانواده برای تأمین این پول برای خواننده بسیار دردناک است. مساله دردناکتر این است که این زنان پس از بازگشت به خانواده از احترام پیشین برخوردار نخواهند بود و تنها راه پیش روی آنان مهاجرت است.