خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از ایندیپندنت- «کیس لایمن» در حال نوشتن رمان اولش بود که ناشر به او گفت این موضوع در بین خوانندگان جای خود را باز نخواهد کرد و فروش خوبی نخواهد داشت. به نظر ناشر مخاطب نوشته «لایمن» پسران جوان سیاهپوست اهل جنوب بودند و چون این دسته اهل خواندن کتاب نیستند ممکن است کتاب جای خود را در جامعه باز نکند. داستان این نویسنده درباره پسری نوجوان است که در «میسیسیپی» پس از طوفان کاترینا زندگی میکند. قلب وی از ظلم به سیاهپوستان به درد میآید و تصمیم میگیرد در زمان سفر و علیه تبعیض نژادی قیام کند. کتاب ناگهان همگان را شگفتزده کرد و پرفروش شد.
داستان «چطور در آمریکا خود و دیگران را به آرامی بُکشید» مجموعه مقالههایی است که تجربیات سیاهپوستان را به نمایش میگذارد. به دلیل تناقضات موجود در دیدگاه نژادی این موضوع برای همگان جذابیت دارد. از طرفی رنگ پوست را بیاهمیت میدانند و از طرفی دیگر این موضوع پایه و اساس جنگهای بسیاری در طول اعصار مختلف عنوان میکند.
«لایمون» در هر مرحله موضوع متفاوتی را بررسی میکند اما کلیت کتاب درباره این ایده عجیب در هسته جامع آمریکاست که «همه ما با هم یکی هستیم و هیچ فرقی نداریم» اما در عمل اتفاق دیگری میافتد.
یک سوم اول کتاب ضربآهنگ آرامی دارد. در واقع این بخش قویترین قسمت کتاب است. وی در این بخش تأثیرات مخرب دانستن این موضوع را که زندگی انسان-یک انسان سیاهپوست- دارای یک نقص است تصویر میکند. برای «لایمون» تجربه یک سیاهپوست آمریکایی بودن با سایه مرگ همراه است. هدف کتاب تشریح شرایط و بیارزش کردن زندگی یک سیاهپوست آمریکایی است.
نویسنده خواننده خود را به این سمت رهنمون میکند که برچسب آمریکایی-آفریقایی نقش یک لقب را ایفا میکند و «ما نه آفریقایی هستیم، نه آمریکایی محسوب میشویم.» تحقیر با بیرون کشیده شدن از ماشین توسط پلیس در کنار بزرگراه و در کنار ماشینهای دیگری که با هم در یک کنسرت بودهاید بسیار ناراحتکننده است. دانستن این موضوع که نیمی از پسران سیاهپوست قبل از ۳۵ سالگی از دنیا میروند و قوانینی که رنگ پوستتان را به شما یادآور میشوند (مانند سیاهپوستان در محلههای خاصی حق به سر کردن کلاه کاپشنهای خود را ندارند، در مکانهای عمومی دستهای خود را نباید در جیب بگذارند، شبها برای قدم زندن بیرون نیایند، از سرعت مجاز تخطی نکنند، و با هیچ زن سفیدپوستی ارتباط نزدیک برقرار نکنند.)
در بخشهای دیگر کتاب «لایمن» به قهرمانان خود در فرهنگ ایالات متحده ادای دین میکند و از چالشهای خود برای چاپ اثری از خود که نویسندهای رنگینپوست است سخن میگوید. در یکی از فصول کتاب درباره «مایکل جکسون»، خواننده و «توپاک شکور»، بازیگر سخن میگوید که سیاهپوست بودند و از دنیا رفتند. در بخشی دیگر «توپاک شکور» خطاب به خوانندگان کتاب میگوید: «برای چه ناراحتی؟ بخند! تو که سیاهپوستی! بخند!» اما کتاب و روایت خود خنده به لب ندارد. نویسنده دیدگاه کاملاً بدبینانهای از اتفاقات را به خواننده ارائه میدهد.
با وجود این کتاب «چطور در آمریکا خود و دیگران را به آرامی بُکشید» به تنهایی و با وجود همه مخالفتها روی دو پای خود محکم و استوار ایستاده است و جایگاه خود را در میان خوانندگان باز کرده است.